سما جون سما جون ، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره
زهرا جون زهرا جون ، تا این لحظه: 20 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

روزمره های دخترانم

پنج شنبه ... جمعه ... + روز پدر

1392/3/3 23:02
نویسنده : ملیحه
88 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز صبح ساعت 10 وقتی زهرا جون رفت کلاس سفال گری من و سما جون هم رفتیم برای کارهای

دکوراسیون ، کلی واسه اش توضیح دادم اما باز هم میگه نمیشه ، اینجوریه ؛ اونجوریه ... موکول شد به

اینکه من یه نمونه سه بعدی واسش ببرم ...

بعد رفتیم دنبال آقا جان که فیزیوتراپی بودن ، بعد رفتیم دنبال آبجی کارهای سفال اش رو دیدم ... احتمالا

اولین نمایشگاه از کارهاشون رو بعد اتمام کلاس بزارن ... آقا جان شبکار بودن زهرا جون عصر رفت  کلاس

بسکت و من و سما هم رفتیم امامزاده ... بعد هم بابایی . مامانی رو دیدیم که دخترا رفتن با اونا خونه و

من هم با هانیه و نجیبه رفتم بازار واسه خرید کادو واسه آقا جان تا 10، نیم بود که رسیدم خونه بابایی تبریک و ...

آخر شب هم اومدیم خونه ...

 

 صبح زود آقا جان اومدن و من صبحانه آماده کردم و خوردن و دوباره شیفت بیمارستان...

امروز نیت روزه دارم صبح کمی به گرد گیری و تمیز کاری گذشت بعد ناهار و ....

امشب دوباره آقا جان شیفت ان ... دارشفا ...

هانیه می خواست باهش برم دوباره بازار هنوز خبری نشده ...

فعلا خونه ایم ساعت 6 ، نیم ...

امروز روز بزرگترین تکیه گاه بود ، پدر ...

به همه پدرهای استوار تبریک میگم همه اونایی که هستن و همه اونایی که جاشون خالیه ...

بعدا نوشت : هانیه اومد و با هم رفتیم لباسی رو که برای آقا جانش خریده بود عوض کرد و بعد برگشتیم خونه ...

من افطار کردم و چون هوا خیلی توپ بود قرار شد هانیه و نفیس برگردن که با هم بریم هوا خوری ...

ساعت 10 ، نیم رفتیم هوا خوری و پیاده روی به سوی قصر بادی ... خوب بود مامانی و دایی و زن دایی

هم به ما ملحق شدن ... تا 20 مین به نیمه شب اونجا بودیم بعد دایی اومدن دنبال بچه ها و ما هم

برگشتیم خونه ...

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)