سما جون سما جون ، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره
زهرا جون زهرا جون ، تا این لحظه: 20 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

روزمره های دخترانم

گذر زمان ...

1392/10/19 14:38
نویسنده : ملیحه
86 بازدید
اشتراک گذاری

اوههههههههه اینقدر درگیر نی نی فرتاز جون و کارهای خودمون شده بودم که نرسیدم بیام واسه آب و جارو اینجا ... اما از اتفاقات این مدت اومدن غیر مترقبه نی نی خاله فاطمه ، آبجی کوچولوی ساینا بود ... ( 10/10) خوشحالم که ساینا خوشحاله ... حیف که این دفعه نمیتونم برم تهران یعنی به این زودی نمیتونم برم ...قدمش پر خیر و برکت باشه ...

چند روز تعطیلی دلمون میخواست بزنیم بیرون و آقا جان هم خالی کرده بودن اما خوب بی برنامه گی یه آدمایی !! تمام زندگی ما رو بهم ریخته!!! موندگار شدیم تو خونه ): یکی دو روز هم بارون خوبی اومد خدا رو شکر ...

گهگاهی تو این مدت با هانیه می رفتیم دنبال خرید و ... یه روز هم یعنی چهارشنبه گذشته نگار با مامانش اومد و چند تا از کاردستی های علوم تون رو درست کردیم ... یه روز هم اومدم مدرسه که خدا رو شکر خانم تون ازت راضی بودن ... سما جونم که هر روز با هم میریم آریانا و اونجا مشغولِ کلی حرف و کلمه جدید و مکالمه های جدیدی یاد گرفته این هفته دوشنبه فاینال فونیکس 3 رو دارن ... کلاسهای مکالمه خودم هم داره نرم نرمک جلو میره اما من هنوز احساس رضایت ندارم ... تیچر میگه طبیعیه این نشونه پیشرفت نمیدونم .... !!! شاید !!

سما کلی از نحوه آموزش موسیقی با شعر خوشش اومده و همه نتها رو به خوبی یاد گرفته دوست دارم بیشتر روش کار کنم تا به نتایج بهتر برسم ..

این هفته هم گذشت اصلا باورم نمیشه دی هم داره تمام میشه ... روزها به سرعت میگذره

دیشب هماهنگ کردیم رفتیم واسه کلاس زهرا حون و آقا جان بیرجند سما هم اومد تا اگه تو راه برف باشه برف بازی کنه اتفاقا یه حا پشت یه تپه هنوز برف زیاد بود یه ده دقیقه ای موندیم و برف بازی کردیم و سما حون کلی ذوق کرد که برف دیده نیشخند

بعد هم تا آخر شب برگشتیم امروز هم که از صبح مشغول کارهای کزتی هستم زبان (: طهر که آقا جان رو رسوندم رفتم یه بنر واسه خاله مرجان و اینا سفارش دادم ... امشب از مکه میرسن ... بردم در خونه مامانشون تحویل دادم ... بعد هم خونه تا ببینیم این جمعه چی پیش میاد

سما جون جدیدا حرفهای گنده زیاد میزنه دیشب تو راه میگه " هر موقع به ماه نگاه میکنم یاد صالح میافتم " گفتیم چرا ؟ میگه آخه دلم واسش تنگ شده چشمک

خلاصه بساطی داریم به این دخمل ...

روزتون به خیر عزیزای من ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)