عشق یعنی ...

چند روزیِ که نتونستم برسم به حال و هوای اینجا این شیفتهای فشرده آقا جان ، انرژی رو از من هم گرفته *** جمعه اون هفته  بعد اینکه دلم یه هوا خوری  می خواست در یه اقدام ضربتی با دخترا زدیم بیرون خونه مامانی و بعد هم با مامانی باغ گلشن و بعد هم گرد همایی (:

از شنبه کلاس مکالمه شروع میشد و من به طور قطع انصراف دادم راستش از فضای مؤسسه " ک..... خوشم نیومد ، بعد هم ساعتش با کلاس زهرا تداخل داشت خلاصه مخ آکادمی آریانا رو به کار گرفتیم تا از این استاد " ب " استفاده کنن و همونجا کلاس بزارن ... کلاس زبان زهرا جون رو به اتمامِ و هفته دیگه فاینال دارن مدرسه هم روبه راهه و دایم دختری دنبال کاردستی و شعر و مطلب و ... چند شب که من رو سر کار گذاشت که طرح جلد های پوشه کاراشون رو درست کنم مامانی بی هنر گرافیک  و این کارا خدا بیامرزاد پدر مخترع نت را

مسابقات مقدماتی بسکت هم شروع شده و یه چند تا مسابقه دادن و هفته گذشته به خاطر کلاس داوری تعطیل شد ما هم که بعد مدتها کوله بار آماده کردیم با بر و بچ بریم شنا که نشد که نشد سانس اول به خاطر کلاس داوری تعطیل بود ...

سما جون هم که مشغول با کلاسها جدیدا به کاردستی درست کردن خیلی علاقه پیدا کرده دایم من رو توبیخ میکنه که دور ریختنیها رو دور نریزین دیگه ... میخوام کاردستی درست کنم *** گاهی این برنامه های تی وی هم بد نیست هااا ... این برنامه جدید عمو فتیله ها برای دور ریختنی ها خوب دختر ما رو سرگرم کرده ... الان هم تا ناهار خورده بساط رو راه انداخته و با گواش و خرده تراشه های مداد داره کاردستی درست میکنه ...

امروز هم تو کیفش چند تا دستمال پیدا کردم میخوام بندازم بیرون میگه اینا رو نندازین بیرون اینا نامه های دوستامِ !!!

دختری امسال خیلی خوب محرم رو درک میکنه دیشب بردمشون مراسم وقتی برگشته میگه اونجا طبل میزدن زنجیر میزدن ... من قلبم یه جوری میشد ... فدای اون قلب کوچیکت بشم

قرارِِِ هر شبی که بتونم ببرمشون ... قبول باشه

عشق یعنی ...

عشق یعنی آتش افروخته 

عشق یعنی خیمه های سوخته

عشق یعنی حاجی بیت الحرام

دل بریدن ها وحج ناتمام

عشق یعنی غربت نور دوعین 

عشق یعنی گریه برقبر حسین

عشق را گویم فقط در یک کلام

یا اباالفضل وحسین و والسلام