سما جون سما جون ، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره
زهرا جون زهرا جون ، تا این لحظه: 20 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

روزمره های دخترانم

دخترا ...هوا هوای منه

1392/8/7 15:04
نویسنده : ملیحه
140 بازدید
اشتراک گذاری

از روزی که از اصفهان برگشتیم آقا جان دایم شیفتن هر چهارتایی مون حسابی دپرسیم این دو هفته بیمارستان مشکل دارن و شیفتها رو شلوغ ریختن + دارشفا و انتقال خون کلافهنمیدونم چرا طفلی آقا جان هر موقع تصمیم میگیرن شیفتها رو کم کنن یه مشکلی واسه سیستم پیش میاد ... خدا به خیر کنه امیدوارم همیشه سالم باشید هر سه تون .

اما از درس و مشق و مدرسه ... یه شنبه یه سر رفتم مدرسه تا گیفتهای عید غدیر رو ببرم کمی با مدیر راجع به مشکلات صحبت کردیم قرار شد طی هفته آینده یه جلسه انجمن بزاریم و بررسی کمبودها تا چی پیش بیاد ... یه سر هم اومدم کلاستون آزمون ریاضی داشتین خانم تون حسابی ازت تعریف کردن و گفتن جز بهترین های کلاسی خوشحالم که همه ازت به عنوان یه دختر صبور و مهربون یاد میکنن تو کانون ... کلاسهای هنری و ... دوستت دارم دخترم خودت خیلی مرتب و منظم به تکلیفهات رسیدگی میکنی و من فقط اونا رو چک میکنم ... فقط تنها چیزی که معلمت رو نگران که نه حساس کرده بود این بود که سریع جواب میدی و این سرعت گاهی باعث بی دقتی میشه که راهکارشو بهم پیشنهاد دادن که چکار کنم ... در کل بیست بیست ... راستی بالاخره انتخابات شورا هم برگزار شد و تو سومین رأی شدی و جز اعضا اصلی تبریککککک میگمممممممممممم تمرین موسیقی ات هم براهه کلی از بداهه نوازی استاد با تو لذت بردیم ...کلاس بسکت هم که برقرارِِ و پریروز گروه بندی شدین واسه مسابقه 

سما جون هم از این هفته تیچرش عوض شد و میس بهاره جایگزین شد *** اول کمی بهانه گرفت اما به راحتی به شرایط جدید عادت کرد *** هوا این روزها خیلی عالی شده دیشب بعد از اتمام کلاس پیاده رفتیم خرید و بعد هانیه جون اینا اومدن و با هم رفتیم خونه تا 10 بودن و بعد رفتن .. بعد هم شما دوتا خوابیدین ... منم منتظر که آقا جان ساعت 12 قرار بود از دارشفا بیان خونه ... ساعت 12نیم شد نیومدن دلواپس شدم چون گوشی رو هم جواب ندادن ... زنگ زدم کلینیک و گفتن خوابشون برده بیدارشون کنیم گفتم نه بزارید استراحت کنن دلم گرفت از این شیفتای شلوغ و خسته کننده ): خدایا شکرتتتتت *** ساعت 1 اومدن و گفتن 5دقیقه ای خوابیدم و دیگه نفهمیدم ... 

دیشب کلی بارون داشتیم تا صبح از بوی بارون که از دریچه کولر میومد لذت بردم خیلی کیف کردم ... امروز عصر قرار ساعت 5 برم مؤسسه " کیش ایر " واسه تست کلاس مکالمه ... ار دیروز عم دوره تاپ ناچ رو با یه گروه دیگه از سر گرفتم

هر سه تون رو به خدای مهربانیها میسپارم ... خدایا مواظب عزیزانم باش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)