ادامه مسافرت(2)
رفتیم بالای سن....پرده رو کشیدن تا ما خودمونو آماده کنیم...پرده رو باز کردن و ما نمایشمونو خیلی عالی و بدون
اشتباه اجرا کردیم.....و خانم .ج.خیلی خوششون اومد....گفتن انقد خوب اجرا کردین که دوستداشتم همون موقع
بیام تک تکتون رو بغل کنم....ما هم خوشحال و با اعتماد به نفس گفتیم ما اولیم...
خلاصه بقیه اجرا کردن ولی همشون تو رنج سنی (د،ه)بودن 15،16 ساله....
اسم تمام نمایش ها...(قصه ی باران،جیک جیک کی منومیخوره،غول بزرگ،ماجرای سه گوش،گفتوگو درخت ها
ماجرای بی بی گل،ورود ممنوع،ودردسر های رنگی ،نمایش نامه خوانی(ریش نجات بخش ویادم رفته اسمشو
نمایش هاساعت 5 تموم شد از اونچا رغتیم کانون پرورشی برای پذیرایی و برگزاری کارگاه ها....پذیرایی آب زرشک
بود و کیک...بعد رفتیم کارگاه نمایش نامه نویسی...ما بچه ها خیلی خسته بودیم از اول تا آخر لام تاکام حرف
نزدیم
بعد رفتیم موزه ی مردم شناسی و مشاهیر...خیلی قشنگ بود....بعدم رفتیم مسجد جامع نماز خوندیم و
رفتیم مقبره ی بوذرجمهر قاینی...
میرم میام..... باااااااااااااااای تا هاااااااای