سما جون سما جون ، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره
زهرا جون زهرا جون ، تا این لحظه: 20 سال و 7 ماه سن داره

روزمره های دخترانم

واپسین روزها

1393/12/14 23:11
نویسنده : ملیحه
109 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزای من .... این روزها داره به سرعت میگذره و من واقعا کم میارم ... از صبح که واسه تو بلند میشم تا وقتی آبجی رو میرسونم دایم در حال رفت و آمدم ... بودن فرناز کوچولو هم که دیگه حسابی سرگرمم میکنه ... الهی شکرررر این یعنی اینکه من زنده ام ... من هستم و از همه مهمتر سالممم ... شکرررررر..... اسفند که میشه همه چی رنگ و لعابش عوض میشه ... همه جا شلوغِ و همه در تدارک عید ....

این روزها با توجه به اتفاق ناگوار و غیر منتظره ای که واسه عمه افتاد حسابی حالم یه چند روزی بهم ریخته بود .. گفتنی زیاده و من توانایی اش رو ندارم ... بزار خیلی چیزا بمونه تو پستوهای قلب خودم ....

بگذریممممم....

کلاس اسکیت تون با موفقیت تمام شد مخصوصا سما جون با وجود اینکه صفر صفر شروع کرده بود اما کلی مربی اش ازش راضی بود .... تو دو تا جشن دعوت شد که به همراه چند تا از دوستاش اجرای برنامه داشته باشن .... چشن تجلیل از پیشکسوتها ... و جشن اختتامیه مسابقات ورزشی بانوان ... که اونجا سرود جمهوری رو اجرا کردن ... اینقدر قشنگ موقع پخش سرود دستت رو گذاشته بودی رو سینه ات که دلم میخواست قورتت بدم .... اگه اشتباه نکنم 19 بهمن برگزار شد

همون روزا آبجی هم سرود داشتن که اونا هم در سطح شهر اول شدن .... بیرجند هم این سری متفاوت از همیشه بود ... آخه سما جونم هم واسه فلوت ثبت نام کرده و قرار همراهمون باشه .... جلسه اول رو حسابی ترکوند ... کلی مرجان جون ازش راضی بود .... و قرار شد اگه بتونن واسه اجرای یه کنسرت دسته جمعی از بچه ها برنامه ریزی کنن ... کلی ذوق داری واسه تمرین و رفتن به کلاس ... میگی میخوام ویولن دست بگیرم .... تا بعد ببینیم چی پیش میاد ... به امید خدا ......... این ماه اکثر کلاسها یه خاطر رسیدن به آخر سال تعطیله .... استخر که رسما تعطیلش کردن متأسفانه ... دنبال بهانه ان 

باشگاهها هم که به بهانه تعمیرات تعطیل ... راستی یه سری مسابقات بسکت چهار جانبه تشکیل شد ... که شما عضو تیم نونهالان بودی ... یکم بی انصافی بود از نظر سنی ...با بزرگسالان تو یه گروه  .... اما خوب درخشیدین هر چند مقام نیوردین اما تجربه خوبی بود .... کلاسهای چرتکه هم موکول شد به بعد تعطیلات .... سما روزی که واسه تعیین سطح رفتیم کلی ذوق داشت ... مربی خانوم " م " هم کلی ازت خوشش اومده بود ... والدین هر کدوم یه چی درباره ات میگفتن... کلی مورد توجه قرار گرقته بودی .... جالب بود امتحان تعیین سطح مربوط بود به نوشتن اعداد 0 تا 9 به انگلیسی و جمع و تفریق اینها ... که خیلی راحت از پس جمع و تفریقها براومدی ... چالب بود واسم .... ناگفته نمونه کوچکتربن عضو سطح kg1 هستی .... ایشالا شاهد پیشرفت روزافرونت باشیم عروسک مهربون ....

چند شبه علاوه بر خوندن کتاب تو رختخواب خوندن یه کتاب دسته جمعی رو هم شروع کردیم .... کلی رو روحیه مون تأثیر گذاشته ....بعدیا قبلش هم بازی دسته جمعی ... قایم موشک ... جینگا .... تیزبین ... مگنت ... اما نیاز دارین یه چند تا بازی جدید واستون کاندید کنم ....

زهرا هم چندوقته دلش میخواد کتاب فاطمه فاطمه است دکتر شریعتی رو بخونه .... هنوز یر دو راهی ام واسه اینکه اجازه بدم بخونه یا نه ....

بالاخره وسایل آزمایشگاه مدرسه هم رسید یکی دو روز گذشته درگیر اونا بودم تو مدرسه ایشالا جاش هم روبرا بشه تا بتونین زود از این فضای پر انرژی آزمایشگاه استفاده کنین ....

آخخخخخخ همین الان سرت خورد به میز جلو مبلی ... کلی تو بغلم گریه کردی .... عزیزم

دوستت تون داریم .... گلهای زیبا *-:

اینها همه مربوط به دیشب بود که مثل همیشه!!! نت تو ذوقم زد ):

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)