سما جون سما جون ، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره
زهرا جون زهرا جون ، تا این لحظه: 20 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

روزمره های دخترانم

وقایع اتفاقیه ...بهمن

1392/12/8 0:08
نویسنده : ملیحه
112 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره تلسم سفر خانوادگی شکسته شد و بابایی و دایی ها و خاله محبوبه راهی شدن بزنیم به دل حنوب 21 بهمن صبح از اون جایی که بنده بسیار خسته بودم با یه ساعت تأخیر راهی شدیم نیشخند بنده  خواب موندم ... دایی مجتبی دو روز قبل با بابایی و مامانی راهی اصفهان شده بود تا زن دایی رو سوار کنه و با هم سه راهی یزد قرار گذاشته بودیم حدود 11 بود رسیدیم و بعد یه رفرش کوتاه راهی جاده بندر شدیم ... ناهار رو شهر بابک خوردیم و کمی استراحت و به پیشنهاد بر و بچ یه کله قرار شد بریم تا بندر ... دخملا و زن دایی مسافرای ماشین ما بودن ... و کلی دخترا سر به سر هم گذاشتن و با هم ترانه خوندیم و خندیدم ... سما جون کلی تو این سفر طبع ادبی اش گل انداخته بود و جملات قصار میگفت .... کفش پا چلفتی ... جمله ای که خودش ساخته بود و وقتی ازش معنی اش رو سؤال کردیم میگه وقتی که پام درست تو کفشم نمیره میگم نیشخند... ساعت حدود 10 بود رسیدیم بندر هوا عالی ... علی رغم سالهای پیش که وقتب شب تا صبح میخوابیدیم نم میکشیدیم ... این دو سال اخیر هوا کاملا توپ بود ... شب رو همونجا اتراق کردیم و با اکثریت آرا قرار شد صبح زود بریم بندر پهل و بریم جزیره ... صبح زود آقا جان آهنگ بیدرا باش رو زدن و بعد خرید صبحانه رفتیم طرف بندر پهل ... حدودا 70 کیلومتری بندر ... تا زسیدیم زرنگتر از ما هم پیدا بودن چشمک رفتیم تو صف و بعد حدود یه ساعتی راهی لندی گرافها شدیم تا ردمون کنن ... البته دارن یه راه دریایی هم میزنن که به اندازه 5 سانتی مترش ساخته شده بود زبان وقتی رسیدیم اول رفتیم به دنبال مکان بیتوته همون اول کار یه سوییت دیدیم و بسی تمیز بود و همون رو اوکی کردیم ... رفرشی شدیم و ناهاری و زدیم به دل خیایابونای قشم ... اونجا رو دوست میدارم کلا عاشق جنوبم و هواش و مردمش ... این دفعه بیشتر تصمیم داشتیم نقاط گردش گریش رو ببینیم سه شنبه 22 بهمن رو همونجاها گشتیم روز چهار شنبه اول وقت رفتیم سمت جزیره هنگام و یه قایق اجاره کردیم و راهی دریا برای دیدن دولفین های ناز ... راننده قایق میگفت روز قبلش اصلا از آب نزدن بیرون ولی اون روز ما دسته دسته دولفین میدیدم که چقدر زیبا بودن ... خیلی متین و باوقار ... بعد رفتیم سمت سواحل نقره ای که متأسفانه به خاطر برداشت بیش از حد شن های نقره ای ... ساحل قرق شده بود ... بعد رفتیم آکواریوم طبیعی که اونم بسیار زیبا بود انگار واقعا خدا اون زیر یه آکواریوم ساخته بود ... بعد حدود ساعت 2 رفتیم سمت سواحل ناز که صبحش رفته بودیم و گفتن عصر بیان که تا جزیره با ماشین برین ... .قتی رسیدیم دریا عقب نشینی کرده بود و خیلی زیبا ساحل رفته بود اون دوردستها ... قدرت و عظمت خدا بی نظیر بود ... بعد رفتیم درگهان و پنج شنبه هم صبح خونه رو تحویل دادیم و بیرون گردی و حرکت به سمت بندر که حسابی شلوغ بود و ما 11 رسیدیم بندر ... شب خواب و صبح حرکت به سمت طبس ...

با وجود رایان سفر امسال سفر نو و تازه ای بود ... عزیزم خیلی پسر ماهی بود و زیاد بهانه نگرفت ... خلاصه بهمون حسابی خوش گذشت ...

خدایا شکرتتتتتتتتتتتت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)