سفر از نوع یه روزه (:
چند روز تعطیلی آقا جانی همش شیفت بودن و قرار نبود جایی بریم اما ...روز جمعه یهو قرار شد بریم بشرویه پیش عمه جون اعظم ، قرار بر این شد که بعد شیفت آقا جان یعنی ساعت 8 بریم هوا به شدت سرد شده بود .
آقا جان که اومدن خسته بودن و دبه در آوردن اما دخملا شروع کردن به بدست آوردن دل آقا جان که این وسط چشمای زهرا جون کمی تا قسمتی ابری شد و ...
و ما اندکی بعد در راه بشرویه با وجود اینکه کم بود اما چسبید شبش کلی بازی کردین و دلی از عزای بازی درآوردین سما جون و هلیا - آیدا جون و زهرا
صبح شنبه 23 هم که کلی با عمو و عمه جان و آقا جان مسابقه دارت دادیم
بعدش هم بازی تیزبین رو انجام دادیم که خیلی چسبید کلی جیغ جیغ کردیم و حسابی انرژی گرفتیم و عصر هم برگشتیم و یکشنبه زندگی عادی ...
امروز دوشنبه رفتی کانون و حسابی بهت خوش گذشت با یه پارچه سفید یه دستمال درست کردی که قشنگ شده بود
سما جون هم که آموزشگاه و مشغول یادگیری اعضا بدن
الانم دوتاییتون لالا
دوستتون داریم