تابستون با طعم ماه رمضون ....
کلی نوشتم پرید .... ):
خوبیم شکر خدا ...
این چند روز درگیر عمه جونا بودیم ... دوشنبه شب اومدن ... تا دیروز درگیر رت و آمداشون بودیم یه پا خونه عمه اشرف .. یه پا خونه برادر شوهر مه نصرت - آخه اونا با هم بودن - ... امروز هم دعوتی دوم شونِ، دوست و آشناهاشون ... سما جون همون شب به طور ناگهانی دچار تب شد ... مجبور شدیم واست آنتی بیوتیک شروع کنیم ... الان بهتری ... دیشب مهنا جون و صالح جون اینجا خوابیدن ... همه تون خوابین ... آقا جان رفتن اداره دارایی و منم کلی خاطرات تون رو نوشتم اما پرید ... تابستون امسال رو با شروع ماه میهمونی ، شروع میکنیم ... امیدوارم هوا خوب باشه ... روزه داری سخته خداییش تو گرما ...اما خدا تحمل ش رو بهمون میده ...امروز روز آخر ترم سما جونِ اگه بیدار بشی و بهتر باشی میفرستم ات تا گیفت آخر ترم ات رو دریافت کنی ...
دوستتون دارم گل گلیا (: