سما جون سما جون ، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره
زهرا جون زهرا جون ، تا این لحظه: 20 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

روزمره های دخترانم

دختره ما داریم (:

سما جون وارد 47 امین ماهگرد تولدش شد ... ماهگرد مبارککککک ماه روی من دیشب به خاله جون میگه خاله مریم میخواد زایمان کنه ... خاله اش میگه نه هنوز زوده سما میگه من میدونم !!! دختره ما داریم !!!! (: امشب به آقا جان میگه دوباره گوشم کر شده آقا جان میگن : از کجا فهمیدی میگه : آخه گوشم حرف نمیزنه ..!!! چند هفته پیش میگه : مامان واسم عینک آفتابی میخرین گفتم نه زوده هنوز ... میگه : قول میدم ازش مرابقت کتم !!! نه مراق... نه مراب... ( نمیتونست بگه (: ) آخرش گفت نگهداری می فهمین نگهداری دختره ما داریم ...
16 ارديبهشت 1392

احوال ما ...

بالاخره این هفته پر دردسر تمام شد و این هفته کمی اوضاع روبراه تر میشه ... کلاس شنا کماکان ادامه داره و مربی شنا از زهرا حسابی راضی ... میگه بیاد ادامه بده تو تیم باشه ... کلاس بسکتبال هم ادامه داره و مربی میخواد که یه تیم بده ... جشن روز معلم برگزار شد و به بچه ها حسابی خوش گذشت ... اما نمایشگاه کتاب که  امسال هم نمیتونم برم متأسفانه ... خاله مریم هم امروز رفت سونو و خدا رو شکر خوب بود یه نی نی 7 میلی متری ... و خاله محبوبه وارد 7 امین ماه بارداری شده دوستتون دارم خواهر زاده های عزیز
16 ارديبهشت 1392

شلوغ پلوغ ...

این روزا سرمون حسابی شلوغهههههه ... کلاسهای شنا ... خرید واسه روز معلمممممم  که هر سال توسط همه اولیا مدرسه انجام میشه .... امتحان فاینال زبان من ... خرید براییییییی روز مادررر .... و این هفته هم که باید بریم به کلاست برسیم بیرجند احتمالا چهارشنبه ... هنوز درگیر کارای دکوزاسیون خونه ایم کلافه شدم دیگه از این همه بهم ریختگییی ... ): هفته پر مشغله واسه من که انرژیم تحلیل رفته ...  
9 ارديبهشت 1392

انرژی دابل + ... (:

خدا رو شکر تونستم استارت بعضی از کارها رو در سال جدید بزنیم از 27 /1 دوره اموزش شنا خصوصی مون شروع شد من و زهرا جون و عمه جان روزهای فرد امروز 5 امین جلسه است اما زهرا جون هم موفق شد بالاخره بره کلاس بسکتبال و روزهای فرد حسابی انرژی میگیره ... (: از سه شنبه 2/3 هم کلاس نقاشی سما جون شروع شد و خیلی با علاقه سر کلاس حاضر میشه دوستتون دارم و امیدوارم بتونم با برنامه ریزی درست به اهدافمون برسیم
5 ارديبهشت 1392

پایان سال

همیشه پایان سال غم انگیزه واسه منی که شروع سال جدید رو با یه سال بزرگتر شدن تجربه میکنم گاهی در بزرگی هم هنوز کوچکی هنوز تا بزرگ شدن راه زیادی مونده ... سما جون در مسابقه بهترین تخم مرغ برنده شد (: یادتونه خیلی سالها قبل واسه دوستامون کارت پستال می فرستادیم امسال معلم زهرا جون این سنت رو احیا کردن و پایان سال و جشنواره دستهای کوچک اندیشه های بزرگ   ...
5 ارديبهشت 1392

فصل ...

بهار هم با تمام غرورش آمد و سال دیگه ای رقم خورد ... امسال بعد مدتها دقیقا بعد 9 سال رفتیم خوزستان و حسابی انرژی مثبت دریافت کردیم و برگشتیم مسیر از جاده اقلید و یاسوج ، بوشهر ، بندر گناوه ، بندر دیلم ، آبادان ، خرمشهر و اهواز و اندیمشک و حسابی بهمون خوش گذشت . اوایل راه سما جون کمی بی قرار بود و بهانه برگشت به طبس رو می گرفت ... اما اونجا حسابی با همه گرم گرفت و کلی دایی و عمو و خاله پیدا کرد (: میزارم تصاویر روایت کنن سال تحویل امسال در محل کار آقاجان در درمانگاه گذشت ...     ...
3 ارديبهشت 1392

سفر از نوع یه روزه (:

چند روز تعطیلی آقا جانی همش شیفت بودن و قرار نبود جایی بریم اما ...روز جمعه یهو قرار شد بریم بشرویه پیش عمه جون اعظم ، قرار بر این شد که بعد شیفت آقا جان یعنی ساعت 8 بریم هوا به شدت سرد شده بود . آقا جان که اومدن خسته بودن و دبه در آوردن اما دخملا شروع کردن به بدست آوردن دل آقا جان که این وسط چشمای زهرا جون کمی تا قسمتی ابری شد و ... و ما اندکی بعد در راه بشرویه با وجود اینکه کم بود اما چسبید شبش کلی بازی کردین و دلی از عزای بازی درآوردین سما جون و هلیا - آیدا جون و زهرا صبح شنبه 23 هم که کلی با عمو و عمه جان و آقا جان مسابقه دارت دادیم بعدش هم بازی تیزبین رو انجام دادیم که خیلی چسبید کلی جیغ جیغ کردیم و حسابی انرژی گرفتیم و عصر هم ...
28 اسفند 1391

یاد ایام ...

دارم یاد ایام رو گوش میدم ... هیچ حرفی واسه گفتن ندارم ... همه چی زیبا نی ، تار ، و ... فقط یاد بی بی ... همین ... بی هیچ حرفی ...
26 اسفند 1391